چمدانِ سپید

نداشتنی ها...

بعضی وقتا تنها بودنِ دلت بدجوری به رخت کشیده میشه...

با اینکه خودت خواستی تنهایی رو...

ولی یه جاهایی،یه لحظه هایی دلت بی قرار میشه و با خودت میگی ای کاش کسی بود...که پر میکرد این جای خالی رو...

گاهی تموم وجودت با صدای چاوشی یکی میشه که میگه:

تنها بودن،یه کابوووسه شومه.....




از اون شباس که هی باید نوشت...:(فقط نوشت...

۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

جایی برای تنهایی...

دوباره خوابگاه:)

۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۲۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

آرمان گرای حسود:|

بعضی وقتا به شکل مزخرفی مورد توجه قرار نگرفتنم تو جمع یا پیش فردی که اصلا دلیلی هم نداره که بخام مورد توجه قرار بگیرم بهم برمیخوره و ناراحت میشم:|

یکی نیس بگه خله اینکه تو مسابقه شعر _اونم وقتی تازه شروع کردی اینکارو_ برنده نشدی اتفاق ناراحت کننده ای نیست..اونا که برنده شدن حداقل یکی دوسال بیشتر  توو این کار بودن:|

امان از ذهن آرمان گرای خلِ من:|

۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

من با کوله م آخر این نمایشگاه منتظرت میشم :دی

میدونین کوله خالی بره نمایشگاه پر برگرده یعنی چی؟:دی

انصافا دیگه نا نمونده برام...

ولی میدونم برسم خونه کتابامو که دورم بچینم همه خستگیم درمیره:))))

۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

لعنتی

لعنت به حرفایی که معلوم نیس چرا از دهنم درمیاد

لعنت به دلی که جایی که نباید شروع میکنه تپش گرفتن...

لعنت به این همه شک...

لعنت به خود ِ تو...که انقد خوبی...

لعنت به من.........که انقدررر احمقم...

که بچم...که نمیفهمم...

من خودمم نمیدونم از این دنیا چی میخام...جدی نگیر منو...

دوستت ندارم...میدونم....تحمل نمیکنم میدونم...

فقط مریضم...وابسته شدم...


#موقت

باید یه جایی مینوشتم...دارم خفه میشم...

۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده