چمدانِ سپید

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

ابلاغیه

وارد سی آبان شدیم و به لطف سیستم بسیار منظم و بابرنامه اداری من هنوز ابلاغیه مو نگرفتم و رفت تااااا شنبه که آیا کارشناس عزیز بعد یه هفته رفتن اومدن من اون برگه رو بده بهم و بعدش فقططط بذارین برررررررررم من....

دیگه الحمدلله از تمام مکان های مجازی موجود برای حرف زدن فقط همین جا مونده و خب بهونه بدی نیست برای بیشتر نوشتن و ثبت این روزا...روزایی که یجورایی برای من شروع یه مرحله جدید زندگیه...که کلی هم شوق دارم بابتش هم نگرانی...

امیدوارم روزای خوبی جلو روم باشه.من که تمام تلاشمو میکنم واسه بهتر و بهتر شدنم تو مسیری که هستم...

و اینکه دارم تمرین میکنم شیوه صحیح بروز احساساتمو.اینکه به حاشیه نبرم مسئله رو و فقط رو همون قضیه اصلی مانور بدم و بعد از گفتن حرفها و احساساتم دیگه کش ندم موضوعو...فک میکنم خیلی جاها جوابه.

 

پ.ن:الان که دارم مینویسم این پستو حس رضایت دارم از شرایطم.امیدوارم بمونه همینطور :)

 

۳۰ آبان ۹۸ ، ۰۲:۰۳ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

روزگار غریبی ست...

زندانیان قرن بیست و یکیم ما...

با این تفاوت که زندانی حداقل روزی اندک زمانی دارد برای ارتباط با دنیای بیرون...

ما جرممان آنقدر سنگین است که نه باید ارتباطی داشته باشیم با کسی و نه کسی از ما خبر داشته باشد...

میتوانیم صدها دفتر حبسیه بنویسیم از روزگارمان...

 

۲۹ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۳ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سپیده

شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم

دیدین بعضی وقتا یه آهنگو که قبلا بارها شنیدین یهو دوباره میشنوین و این دفعه حس میکنین فرق داشته با دفعه های قبل...انگار با تمام وجود حس شاعرش،حس خوانندشو درک میکنین...من امروز قلبم از شدت زیبایی این آهنگ رو به درد آورده...اونجا که همایون شجریان میخونه:

تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه

مدام پیش نگاهی 

مدام پیش نگاه...

میتونم دراز بکشم رو به آسمون این آهنگو پلی کنم...و با هر کلمه ای که میخونه تو رو یادم بیارم و از شدت علاقه م بهت، با صدای همایون همونجا بمیرم...

 

۲۵ آبان ۹۸ ، ۰۳:۰۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده

دل نگرانی ها

دچار نگرانی قبل از شروع کار شدم...بعد از کلی بالا پایین خیلی یهوویی جور شد که من همینجا تو شهر خودم برم طرح..درصورتی که تا دیروز قرار بود برم یکی از شهرستانای اطراف...اما الان با اینکه بهتر شده شرایط ولی نگرانم..که نکنه شرایط کاریم تو همون شهرستان اطراف اینجا بهتر باشه...نکنه شیفتاش فلان باشه...نکنه حقوق و مزایاش بسان باشه...نمیدونم چرا انقد ذهنم جنبه های منفی رو میبینه شاید بخاطر اینه که از شرایط پیش روم آگاهی ندارم...

۲۳ آبان ۹۸ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

بحران ایران میانه

خب خداروشکر موج افکار منفی و نابود کننده با اندک تلفات و تخریب تموم شد امشب...به حدی حالم بد بود این چند روز اخیر که واقعا در وصف نمیگنجه...

واقعا انگار یکی مغزمو گرفته بود تو دستش و با تمام قدرت داشت لهش میکرد...

قشنگ حس میکنم بدترین ورژن شخصیتم این طور وقتا میاد بالا...

۱۱ آبان ۹۸ ، ۰۳:۱۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده