چمدانِ سپید

مرگ صدا مصیبته...


کسی حرف منو انگار نمیفهمه...

مرده زنده ،خواب و بیدار نمیفهمه

کسی تنهاییمو از من نمیدزده...

درد ما رو در و دیوار نمیفهمه...


واسه تنهایی خودم دلم میسوزه...

قلب امروزی من خالی تر از دیروزه...


سقوط من در خودمه...



پ.ن:فقط دارم اهنگ غمگین گوش میدم و گوله گوله اشک میریزم...داریوش...چاوشی...شجریان...مرضیه...دلکش...چقد خوبن این لعنتیا و بقیه لعنتیایی که الان تو ذهنم نیستن...

۲۷ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

رهایی

همیشه دل کندن برام سخت بوده....یه وقتایی زجر کشیدم ولی از ترس رفتن موندم...
این دفعه جلوش وایستادم...دیلیتِ اکانت تلگرامم کار فوق العاده سختی بود برام...ولی من انجامش دادم...
واسه قوی تر شدن باید یاد گرفت از دست داد...تا زجر نکشید..
۲۵ شهریور ۹۶ ، ۰۵:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

کور نباشیم

من این قسمت نظرات ارسالیو تازه دیدم...:دی

چقد امکان خوبیه...

انقد دقت نظر من بالاست😂

۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۲۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

اذن به یک لحظه نگاهم بده:(

انقدی که من با حسرت استوریا و پستای حرم امام رضای فالوئرامو دیدم و لایک کردم واقعا نامردیه نطلبه منو....دلم خیییلی میخواد صحن انقلابو....تنها...وسط اون همه شلوغی...:(

فک کنم قهر کرده باهام امام رضا....

۲۴ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۳۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده

چجوریه که هم زود میگذره هم دیر؟

یجووووری این تابستون برام دیر گذشته که انگار سالیان سالِ بابل نبودم:\

خاطرات اونجا رو با حسرت مرور میکنم...در این حد:\

از یه طرفم انگار زود گذشته...

بعد هم از یه طرف دلم لک زده واسه بابل و زندگی دانشجویی

از اونورم میدونم موقع رفتن شه غصم میگیره:\

همینقدر درگیر:\

۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده