چمدانِ سپید

این مردم نامرد...

چجوری میشه که بعضی آدما انقدر مهربون و مظلومن؟

چجوری میشه که آدمای دور وبرشون انقد سنگدلن؟

بخدا شکستن دل بعضی آدما خیلی گرون تموم میشه...

حواستون باشه به دلهای آدمای مهربون زندگیتون....

بغض دارم واسه دوستی که جواب مهربونیا وصداقتش،نامهربونی و دروغ بوده....

تروخدا حواسمون به دلای مهربون بیشتر باشه:(((

۲۸ اسفند ۹۵ ، ۰۳:۲۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده

چرا که نه؟

من فکر میکنم همه ما نتیجه یه خودخواهی بزرگیم...
بنظر من هر خلقی یه خودخواهیه ذاتی توش نهفته س...
ببینین همین بچه دار شدن،اگه یه مدل خلق درنظربگیریمش یه خودخواهیای لایه ایی توش پیدا میشه...
حالا همینو بگیرین برین تا برسین به خلق انسان...
خودخواهی عجیبی باید پشت این خلق باشه...
شاید ورای تصورات ما...

۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

امون از دلِ تنگ

من دقیقا تو همین ساعت و همین دقیقه...دلم لک زده واسه نوشتن و بودن تو حالو هوای وبلاگ...
خیلییییی دلم تنگه...
واسه دوستای قدیمیم که خبری ازشون ندارم...
واسه اون سپیده سرخوش نوجوون...
واسه نوشتن....واسه نوشتن بدون هدف...
من دلم این فضارو خیلی میخاد...
آدمای اینجا یه روزایی خیلی باهام مهربون بودن...
دلم واسه تک تکشون تنگ شده:(((
همین الان که دارم مینویسم اینارو دونه دونه وبلاگا صف میکشن جلو چشمم:(
من دلم تنگ شده....
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

۳/باید حرف زد...

باید حرف بزنم...باید بنویسم...

من بدون حرف زدن خفه میشم...رودرو که عرضه شو ندارم....

ولی عوضش خوب بلدم رو کاغذ و این نوت گوشی فک بزنم....

دلم میخاد انقد حرف بزنم تا تکلیفم معلوم شه...

تکلیفم خیلی تاریکه...

۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

۲/واین منم...

واین منم دختری تنها در آستانه فصل سرد امتحانات...

وقسم به روزی که من مشروط میشم پامیشم میام اینجا ضجه(زجه،ظجه،ذجه):|مویه میکنم براتون...

آیا کارصحیحی است که من در فرجه ها فقط ریاضی عمومی خونده باشم که اونم بلدم و آناتومی عزیز رو که هیچیه هیچی ازش حالیم نیست و همینطور فیزیولوژی رو هیچی نخونده باشم و خوشحال وشادان دوروز دیگه میخام برگردم به خوابگاه ودانشگاه...

وشنبه اول صبح با آناتومی عزیزتر ازجان باید دست و پنجه نرم کنم...

واینگونه است که من به عنوان خوشحال ترین دانشجوی دانشگامون اعلام حضور میکنم و میگم آی ام اِ هپی هیومن...خخخخ

ولی خداییش این انصاف نیست که تولد موجودی به این خوبی وسط دوتا امتحان باشه و نه پیش خانوادش باشه نه بتونه کاری کنه وسط دوتا امتحان...:|

ولی من این اراده رو در دوستان میبینم که بزووووووور از من و دوستم که دوروز بعده من تولدشه کیکی شامی چیزی بگیرن...

خب فعلا سکوت میکنم و امیدوارم اندک عقلی در مغزم باشه و این چندروز رو درس بخونم...


۱۴ دی ۹۴ ، ۱۴:۵۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده