چمدانِ سپید

شاعرِ واقعی

فکرشم نمیکردم یه روزی بشینم کنار یه استاد و شاعر خوبی مثل استاد یاغی تبار و کلی کیف کنم از شخصیت و منش فوق العادش...

فک کنین بعد کارگاه به پیشنهادمون واسه کافه رفتن نه که نگفت هیچ کلییی هم استثقبال کرد و کلی هم برامون حرفای بدرد بخور زد...

قطعا امشبو هیچوقت فراموش نمیکنم...

۲۳ آبان ۹۶ ، ۰۲:۴۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سپیده

خود درمانی

من نباید بذارم یه اتفاق کوچیک همه حال خوبمو که هزارتا دلیل دارم واسش ازم بگیره‌...

نباید بذارم...

نباید بذارم...

نباید بذارم...

به هر چیزی به اندازه ارزشش توجه کن...

نفس عمییییق بکشو یادت نره امروز چقدددر حال خوبی داشتی:)

۱۷ آبان ۹۶ ، ۰۱:۰۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سپیده

امشب کنار غزلهای من بخواب...

آخه اسم آلبوم باشه کنار غزلهای من بخواب..بعد مرحوم یداللهی ترانه هاشو گفته باشه و همایون خونده باشدش...آدم چی کم داره واسه غرق شدن تو شعر و موسیقی و مست شدن از جرعه جرعه نوشیدن کلمات...

با جان باید شنید این آلبوم رو نه گوش...



گرداب را درون خودت غرق میکنی....

تو با تمام حادثه ها فرق میکنی....

۱۱ آبان ۹۶ ، ۰۵:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سپیده

شبی تاریک....

بعضی روزها از دل گرفتگی شدید فقط باید سر را بر زمین گذاشت و مُرد...

دیگر نه شعر کارساز است...نه عشق...

۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سپیده

سه شنبه طلایی:))

خب بیاین قبول کنیم بعضی روزا ذاتا روزای خوبی ن بدون اینکه تلاش کنی واسه خوب بودنشون...مثه امروز که صبح وقتی حال نداشتم از جام پاشم که برم آماده شم واسه بیمارستان و داشتم از خواب میمردم طی یه حرکت انقلابی با بچه ها هماهنگ کردیم نریم:دی و بعد به ادامه ی خواب شیرین صبحم پرداختم...

الانم که داشتم کتاب میخوندمو همه چی خیلی معمولی و روتین در حال گذشتن بود یهو دیدم گوشیم زنگ خورد و اونور خط داداش جانم بود که از پادگان بهم زنگ میزدو کلی دلم براش تنگ شده بود...الهی که فداش بشم😍

همین یه زنگ اصن میتونه به تنهایی روز آدمو بسازه چه برسه به اینکه با پیچوندن صبح همراه شه:دی :)))

۲۵ مهر ۹۶ ، ۱۸:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده