چمدانِ سپید

چندشغله های کوچک

درحالی دارم پست میذارم که سرم رو بالشه و دخترداییای هشت ساله و پنج سالم خیمه زدن رو سرم و تقسیم اراضی کردن،نصف کله م واسه یکیشونه نصف دیگ واسه اون یکی...بعد هرکدوم جدا دارن مدل میدن رو موهام...تا قبل این هرکدوم داشتن نصفه خودشونو دکتری میکردن...اسیر شدیم نصفه عصری 😂😂


پ.ن:الانم دارن واسم میرقصن 😂❤

۱۳ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

منم شکار...شکارم کن...

دیروز اصن روز خیلی جالبی بود:\ یه خبر خوب دارم یه خبر بد اول کدومو بگم؟! 😂

خبر بد اینکه با الطاف زیاد آموزش دانشکده بنده خیلی شیک بخاطر یه واحد نه ترمه شدم:|

خبر خوب هم اینکه آلبوم آقامون چاوشی اومد و اصن مارو جوری برد تو خلسه که دیگه به چیزی نشه فکر کرد...

خدایا مرسی که ما رو در عصری آفریدی که چاوشی توش میخونه 

و اینکه اصن شوخی قشنگی نبود که به ما که رسید آسمون تپیید:\


۱۲ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده

داداشا یه قسمتی از جون خواهراشونن...

داداشم فردا مرخصیش تموم میشه و باید برگرده،دلم پر از غمه تا دوماه دیگه که بیاد و ببینمش....

چیه این سربازی لعنتی اخه...

۰۸ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۵۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده

نه؟

و خب سخته صبوری...


۰۷ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۴ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سپیده

سیاهی

آدم با امیده که زندست...و حالا تو این کشور دارن ذره ذره امیدو تو وجود تک تکمون میکشن...

و نمیدونم شاید واقعا حکومت رو آدمای مرده راحتتر باشه...


_ بس که زندگی نکردیم وحشت از مردن نداریم...


۰۴ مرداد ۹۷ ، ۰۵:۲۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سپیده