داشتم صحبت های نرگس کلباسی را در ماه عسل میشنیدم که میگفت به شهری در هند رفته بود که اوضاع خوبی نداشت از لحاظ فرهنگی و اقتصادی...

بعد در قسمتی از حرفهایش گفت پولی که خیرین برای کمک به آن شهر میدادند به واسطه مافیایی که درآن شهر بود خورده میشد و به دست مردم نمیرسید...

داشتم به این فکر میکردم که مسئولان آن شهر با خوردن حق شهروندانشان حتما میخواستند زندگی بهتری برای خود دست و پا کنند...اما کجا؟

درهمان شهری که از همه لحاظ پایین تر از خیلی شهرها بود...

متوجه منظورم میشوید؟انها داشتند تلاش میکردند برای بهبود زندگیشان اما به کجا رسیدند وقتی هنوز درهمان محیط و درهمان وضع سابق باید زندگی کنند تنها با این تفاوت که _نسبت_ به بقیه مردم آنجا راحتتر زندگی کنند...

بعد این را تعمیم میدهم به کل جهان...ما همه گرفتار این جهان و کره خاکی هستیم و فقط برای بهتر شدن زندگیمان _نسبت_به بقیه میجنگیم،انسان میکشیم،حق میخوریم...نمیدانم،نمیدانم هرکداممان به نسبت قدرتی که داریم کاری میکنیم...

اما ته ته همه این ها را که ببینیم فقط یک چیز است،از بدبختی این کره خاکی هیچکداممان خلاصی نداریم و نخواهیم داشت...

ما فقط سعی میکنیم به نسبت گذشتگانمان،به نسبت اطرافیانمان کمتر رنج بکشیم

حالا روشمان بستگی دارد به مقدار انسانیتی که دروجودمان است...

اما هیچکداممان نمیدانیم ته ته خوشبختی مان بهتر زندگی کردن نسبت به یک سری آدم دیگرست...همین...


پ.ن:عنوان بی ربط تر ازاین دم دستم نبود دیگه:دی