بی دغدغه ترینم وقتی بعد یه ناهار پدرپز رو تخت ولو شدم و داداش بزرگه آهنگ گذاشته و باهاش زمزمه میکنه و مامانم نشسته پای تی وی و همگی منتظر اون یکی داداش بزرگه و زن داداش جان...

هوا هم فهمیده دلم آفتابیه ابرارو داره میفرسته برن خونشون...

خوشبختم که دارمتون:))