ماه کامل از پنجره تو این تاریکی مطلق روی صورتم می تابه و من کیف میکنم از این تابیدن و نور کم...
ماه کامل از پنجره تو این تاریکی مطلق روی صورتم می تابه و من کیف میکنم از این تابیدن و نور کم...
هوا حسابی ابریه و آسمون داره شلوغ کاری میکنه...
دلم میخواست یه دوست پایه میداشتم که باهاش میرفتم زیر بارون قدم زدن و حرف های دلی زدن...حرفایی که راحت بزنی و نترسی از نصیحت و قضاوت...
فقط بگی و شنیده بشی...شعر بخونی...دیوونه بازی دربیاری...
اگه بابل بودم الان تا حدی امکانش بود...واسه اینه که بابلو با همه بدیاش دوست دارم...
آهوی وحشی فرامرز اصلانی چقد میاد به این هوا...
خوابم میاد ولی نمیبره..
فردا داداشم از سربازی میاد مرخصیو حسابی خوشحالم..دلم براش تنگ شده...
برخلاف دیشب که خیلی اعصاب سرجاش نبود آرومم...
این روزا آرومترم...اگر استرسی هم باشه از بیرونه وگرنه از درون خیلی آرومتر از قبلم...کمتر کلنجار میرم با خودمو مشکلاتی که حل نشدنیه...
دارم به یه موضوعی تو آینده به شدت جدی فک میکنم...که تا الان پیش کسی بازگو نکردمش...خیلی دارم سبک سنگینش میکنم...که ببینم به این کار باید دست بزنم یا نه...
از این تایماست تو زندگیم که دغدغه فکری شخصی اذیت کننده ای ندارم و اینو دوست دارم...
پ.ن:الان مثلا ممکنه فردا بیام کلی غر بزنما از من هیچی بعید نیست:دی
هرچقدی هم که از خدا و دین و پیغمبر دور شده باشم این دو روز ناخوداگاه برام غمگین بوده و هست...
بعضی چیزا بدجور تو دل آدم جا گرفتن...غم امام حسینم از همون جنسه...
بقول شاعر...اصلا حسین جنس غمش فرق میکند...
اگه دلتون لرزید تو این ساعتا فراموش نکنین منو...
حامد همایون شوخی زشتی بود که با موسیقی ایران شد-_-