چمدانِ سپید

۲۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

از رنجی خسته ام که از آن من نیست...

حس میکنم تا آخرین روز عمرم همینقدر سرگردون،همینقدر دو دل و همینقدر غمگین خواهم بود...

امان از رنج انسان بودن...

واقعا شادی وجود داره؟یا من خیلی بدبینم؟

اگه هست چرا من بعد همه اون لحظات هرچند کوتاه شادی یه حس خلا،یه حس غم کشنده ای اومده سراغم؟

چرا بودن با آدما،با همه کسایی که برات عزیزن از خانواده گرفته تا دوست ها اون غمو نمیگیره ازوجودم؟

تو لحظه همیشه شر و شیطون و سرخوش بودم اما بعدش...

بعدش تو خلوت خودم میشم یه آدم غمگین که نمیدونه چی میخاد از جون خودشو دنیا...

چی قراره آرومم کنه تو این دنیا؟

چرا هرچی بیشتر میگردم کمتر پیداش میکنم؟!


۱۵ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

حتی من،حتی تو...

هیچکس تاکید میکنم هیچکسسسس دقیقا اون چیزی نیست که نشون میده...



شاید بعدا مفصل تر درباره ش نوشتم...

۱۵ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۰۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

گریه ام را میخورم زیرا که میترسم ز باران...

بهار در گل شیپوری مدام غرق دمیدن بود.......



آه از این زندگی....

آه





۱۴ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۳۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

حجم غمناک انسان بودنم...

غمگینم...

آنقدر غمگینم که آبی آسمان فردا هم حالم را خوش نخواهد کرد...

غمگینم نه به دلیلی...نه به خاطر عشقی...نه به خاطر اندوهی...

غمگینم درست به اندازه حجم انسان بودنم....

و فراموش نمیشود این غم با هیچ عشقی،با هیچ اندوهی،با هیچ سروری...




و شاملو میکشد مرا وقتی میخواند

که شب را تحمل کرده ام بی آنکه به انتظار صبح مسلح باشم....

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود بر نخاست که من به زندگی نشستم....


۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

ندارد آقا عنوان ندارد

داشتم وبگردی میکردم و به شکل بچگانه ای حسودیم شد به مخاطبان زیاد بعضی وبلاگها...
درصورتی که هدف اصلی من از ایجاد این وبلاگ نوشتن و رها شدن از یه سری افکارو تجزیه تحلیل بهترشون بود...برای مخاطبی که هست یا نیست...
همیشه همینم در موقعیت هایی ری اکشن هایی نشون میدم که هیچ ربطی به توقعاتم از اون موضوع نداره...
ولی بی تعارف کدوم وب نویسی مینویسه برای نخوانده شدن؟!
۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۵ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده