چمدانِ سپید

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

اذن به یک لحظه نگاهم بده:(

انقدی که من با حسرت استوریا و پستای حرم امام رضای فالوئرامو دیدم و لایک کردم واقعا نامردیه نطلبه منو....دلم خیییلی میخواد صحن انقلابو....تنها...وسط اون همه شلوغی...:(

فک کنم قهر کرده باهام امام رضا....

۲۴ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۳۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده

چجوریه که هم زود میگذره هم دیر؟

یجووووری این تابستون برام دیر گذشته که انگار سالیان سالِ بابل نبودم:\

خاطرات اونجا رو با حسرت مرور میکنم...در این حد:\

از یه طرفم انگار زود گذشته...

بعد هم از یه طرف دلم لک زده واسه بابل و زندگی دانشجویی

از اونورم میدونم موقع رفتن شه غصم میگیره:\

همینقدر درگیر:\

۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

رددادگی..‌.

میخواهم بگذارمت و بگذرم....
اما نمیگذاری...میگویی برو اما نگاهت،لحن صدایت فریاد میزنند بمان...
ماندن یعنی اذیت...آزار...فرسایش...
رفتن یعنی حسرت...غم...پژمردن...
چگونه باید رفت و حسرت نکشید؟!
چگونه باید ماند و آزار ندید؟!
چرا نه‌راه‌پس گذاشته ایم برای خودمان...نه‌راه پیش...
ای کاش چشمانم را میبستم و باز میکردم و برمیگشتم به روزهایی که تو نبودی...
با وضعیت پا در هوا چه کار باید کرد خدایا؟!
۲۰ شهریور ۹۶ ، ۰۵:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سپیده

هزارتوی درون...

کافکا در کرانه رو تو کمتر از یک هفته  خوندم...

ته کتاب فقط تونستم همینو بنویسم:

عجیب...ترسناک...رویایی...

شاید کسی در دنیای دیگری منتظر است به خاطرش بیاوری...






فوق العاده بود این کتاب‌...فوق العاده...

.

پ.ن:با آهنگ خوب شد همایون شجریان میشه هزار بار عاشق شد...

۱۷ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده

اگه گفتی:\

کی میدونه قراره چی پیش بیاد؟!

۱۳ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۱۵ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سپیده