میدونی الان که بعد مدتها دوباره اومدمو پست گذاشتم حس میکنم وبلاگم داره با یه پوزخندی بهم نگاه میکنه و میگه:چیه باز یاد من افتادی؟غم و غصه تو آوردی واسه من؟

ولی وبلاگ جانم این دفعه غم و غصه نیست این دفعه تنهاییمو آوردم برات...

تنهایی ِ خودخواستمو...اومدم که پیش تو بگم حرفامو...کلا هرچیزی که شاید یخوام با یکی درمیونش بذارم.

نه غمامو...درواقع هم غمامو هم شادیامو...

ولی از حق نمیگذرم...انگار تو دوتا موقعیت آدم تنها چاره ش نوشتنه...یکی غمگین بودن یکی تنها بودن...

حالا اینکه من غمگینی م که تنها شدم یا تنهایی م که غمگین...بماند...