دارم فکر میکنم به آیندم...

به اینکه بسرم زده بعد تموم شدن لیسانس و طرحو همه چی...یا برای ارشد برم یه رشته کاملا بی ربط به رشتم مثه روانشناسی،ادبیات...چه میدونم از این مدل رشته ها...یا اینکه دوباره کنکور بدمو برم تو رشته های هنری....

به شکل عجیبی زندگیم و افکارم دچار تغییر شده...

نمیدونم دقیقا از زندگیم چی میخوام،فقط میدونم جایی که توش هستم جایی نیست که باید باشم...

بی ثباتی عجیبی دارم تو زندگیم....

سردرگمم برای ادامه زندگی...

احساسات و‌عواطف از یه‌طرف،زندگی منطقی از یه طرف...

واس هیچکدومشون نتونستم به نتیجه ثابتی برسم...

نمیفهمم چرا انقدر پر از شک و دو دلیم تو تصمیماتم....دیگ اون اعتماد بنفس سابقو ندارم...شک تموم وجودمو گرفته...

بعضی وقتا جملات بوف کور صادق هدایت رو با تمام وجود درک میکنم....با تمام وجود...

روزای خوبی نیست...